حائل

-میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست-

حائل

-میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست-

کلمات کلیدی
بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰۳/۰۸/۲۵
    492
  • ۰۳/۰۸/۰۷
    491
  • ۰۳/۰۷/۱۰
    490
  • ۰۳/۰۷/۰۱
    489

444

-اگه دلت با من آرومه نرو

حالا که خیابونا پر بارونه نرو

اگه دیدی حالم داغونه نرو

اگه قسمم جون هردوتامونه نرو-

-مال منی، معین زد

  • mosafer ‌‌‌‌‌

443

اگر کسی بیست و سوم اردیبهشت ۱۴۰۱، یعنی دقیقن یک سال پیش از امروز، برایم تعریف می‌کرد که بیست و سوم اردیبهشت ۱۴۰۲، قرار است چکار کنم، محال بود باور کنم. محال بود باور کنم که صبح زود بیدار شدم، با تاکسی رفتم ایستگاه تازه تاسیس علامه جعفری و چند دیقه‌ای می‌شود که نشسته‌ام توی خط ۴ مترو. مقصد خیلی دور است. آنقدر دور که احتمالن تا ساعت ۱۰ که قرار گذاشته‌ایم نمی‌رسم آنجا.

.

برای اینکه بتوانم امسال را هضم کنم، بالا و پایین‌هایش را بچینم کنار هم و ببینم با خودم چکار کرده‌ام، باید همه تابستان را فکر کنم...

پ.ن: شاید بهتر باشد مثل قبلن باز هم هرروز بنویسم...

  • mosafer ‌‌‌‌‌

442

چندوقتی است اینجا چیزی ننوشته‌ام. اردیبهشت آنقدر شلوغ بود (و البته هست!) که جایی برای نوشتن نمی‌گذاشت. اردیبهشت احتمالن ثبت شده در صحبت‌های طولانی من و م.ن. در میان ترم‌هایی که هرهفته‌اش داشتم. در آخرین روزهای امسال مدرسه. اردیبهشت هیجان انگیز بود و خسته کننده. شیرین و مبهم. نمی‌دانم قرار است چه اتفاقی بیفتد. حتی دیگر نگران هم نیستم. به هرحال «المومن کالمیت فی ید الغسال».

پ.ن: قرار شده اگر بطلبند و راهمان بدهند، تیر برویم مشهد. همان مشهدی که آخرین بار 97 یا 98 رفتیم. همان مشهد شگفت انگیز...

  • mosafer ‌‌‌‌‌

441

زمانه بر سر جنگ است، یا علی مددی...

  • mosafer ‌‌‌‌‌

440

این پرفکشن لعنتی وجود ندارد و تمام.

  • mosafer ‌‌‌‌‌

439

چندساله که شب بیست و سوم آرزوهام رو می‌نویسم روی یه کاغذ و می‌ذارمش صفحه اول سوره یاسین. امشب آرزوهای پارسال رو خوندم. آخریش رو یادم نبود که نوشتم. یکی مونده به آخری رو هم. به هرحال، یکی‌ش مستجاب شده و یکی‌ش نه. و به هرحال، اونی که مستجاب شد رو می‌خوام که مستجاب‌تر بشه و اون یکی‌ش رو دیگه نمی‌خوام. چه اتفاقایی می‌تونه بیفته تو یه سال...

.

خدایا تقدیر من رو مهدی‌ت قرار بده. دوست داشتنش. خدمتش. حرف زدن باهاش. دلتنگ شدن براش. خدایا تو همه ثانیه‌هام مهدی‌ت رو بنویس. تو هر نفسم گرمای عشقش رو پر کن. تو هر قدمم شوق رسیدن بهش رو بریز‌. آه، خدای من...

  • mosafer ‌‌‌‌‌

یک شانس دوباره.

قبلن فکر می‌کردم وقتی برای روزهای میلاد جشن می‌گیریم، تولدی است مثل تولدهای ما. تولدهایی که برای همدیگر می‌گیریم، کیک می‌بُریم، کادو می‌خریم. یعنی صرفن اعلام می‌کنیم که از حضور فلان آدم در خوشحالیم. این روزها اما فکر می‌کنم به دنیا آمدن امام معنایی فراتر از این دارد. معنایش این است که خدا یک شانس دیگر به ما داده. یک شانس دیگر برای اینکه به تیرگی‌های این دنیا نبازیم. یک شانس دیگر که گم نشویم. داشتن این فرصت عمقین خوشحال‌کننده است. هم برای ما که دوباره می‌توانیم خودمان را امتحان کنیم و هم برای خدا که مهربانی‌اش را اینقدر مستقیم به رخ کشیده. برای همین ما یاد این روز را زنده نگه می‌داریم، تبریک می‌گوییم، جشن می‌گیریم و خوشحالیم. نه چون یک آدم دیگر به دنیا آمده، برای اینکه خدا به ما لبخند زده و یک فرصت دیگر بهمان داده. از میان همه این فرصت‌ها، تنها یکی برایمان باقی مانده. بعد از او شانس مجددی نداریم. کس دیگری به دنیا نمی‌آید. برای همین است که فکر می‌کنم نیمه شعبان، اگر نگویم خاص‌ترین و مهم‌ترین، یکی از خاص‌ترین و مهم‌ترین روزهای سال است. ما فرصت‌های قبلی‌مان را از دست داده‌ایم، اما این یکی هنوز...

پ.ن: تولد امروز، اول از همه، مبارکِ خدا باشد...

  • mosafer ‌‌‌‌‌

دوست دارم درباره غریب و برادران لیلا بیشتر بنویسم. اما فعلن فکر می‌کنم هردوی این فیلم‌ها باید ساخته و اکران شوند و ما باید هردو را در فاصله زمانی کمی ببینیم. غریب، برای اینکه بدانیم آدم‌ها در تاریخ چه زحمتی کشیده‌اند برای ما و برادران لیلا برای اینکه بدانیم ما چقدر همه‌چیز را خراب کرده‌ایم...

  • mosafer ‌‌‌‌‌

436

صحبت درباره اینکه آن سس تند، چقدر تند است و دیگر هیچ.

  • mosafer ‌‌‌‌‌

435

حرفای امروز پتانسیل‌ش رو داشت که بکشه من رو.

  • mosafer ‌‌‌‌‌