حائل

-میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست-

حائل

-میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست-

کلمات کلیدی
آخرین مطالب
  • ۰۳/۰۸/۲۵
    492
  • ۰۳/۰۸/۰۷
    491
  • ۰۳/۰۷/۱۰
    490
  • ۰۳/۰۷/۰۱
    489
  • ۰۳/۰۶/۲۸
    487
  • ۰۳/۰۵/۱۰
    486
  • ۰۳/۰۳/۱۳
    485
  • ۰۳/۰۲/۳۱
    483

492

نمی‌دونم این حرف چقدر درسته، ولی من بد بودنِ شفاف رو از تظاهر به خوب بودن بیشتر دوست دارم!

  • mosafer ‌‌‌‌‌

491

ما ز یاران چشم یاری داشتیم

خود غلط بود آنچه می‌پنداشتیم

شیوه چشمت فریب جنگ داشت

ما غلط کردیم و صلح انگاشتیم...

  • mosafer ‌‌‌‌‌

490

امروز داشتم فکر می‌کردم از میان همه کارهایی که می‌کنیم و همه روزهایی که می‌گذرد، فقط «توحید» است که می‌ماند. وگرنه خیلی طول نمی‌کشد که ما هم یک آگهی ترحیم بشویم روی دیوار. یا روی پنجره عقب یک ماشین. فرقی نمی‌کند چقدر پولدار باشیم، چه‌کاره باشیم، به چه موقعیتی رسیده باشیم یا هرچیز دیگر. فقط اوست که می‌ماند.

  • mosafer ‌‌‌‌‌

489

شیطان گفت: 

قَالَ رَبِّ بِمَا أَغْوَیْتَنِی لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَلَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ...

 

  • mosafer ‌‌‌‌‌

دوست داشتم بین خودم و شما اشتراکی پیدا کنم. اشتراکی کوچک حتی، در حد یک ویژگی مشترک. شروع به جستجوی زندگی‌ام کردم. نماز، اول از همه به ذهنم رسید. نمازهای تند تند و بی‌حضور خودم و "ما انزلنا علیک القران لتشقی" شما. شباهتی نداشتیم. به روزه‌هایم فکر کردم. به ۳۰ روز ماه رمضان که روزهای آخرش خسته می‌شوم و روزه‌های رجب و شعبان شما. شباهتی نداشتیم. به شب‌های پرشماری فکر‌ کردم که خوابیدم و ساعت‌ها بدون آنکه متوجه باشم، گذشتند. سحر گذشت و صبح با چشم‌های سرخ شده از خواب، بیدار شدم. حال آنکه شما "قم الیل الا قلیلا" بوده‌اید. شباهتی نداشتیم. یاد اخلاقم افتادم‌. به اخم‌هایم فکر کردم، عصبانی شدن‌هایم، از بالا نگاه کردنم به بقیه. شما "بعثت لاتمم مکارم الاخلاق" بوده‌اید. شباهتی نداشتیم. به تحویل نگرفتن دیگران فکر کردم. به احوال‌پرسی‌های سردم. به ارتباطی که بعضی وقت‌ها نمی‌توانم برقرار کنم. و البته صمیمیت شما. گرم گرفتنتان با آدم‌ها. به جامعه تاریکی که عاشق صمیمیت شما شدند. مست سلام کردن‌های زودهنگامتان. دیوانه لبخند همیشگی‌تان. شباهتی نداشتیم. به روزهایی که می‌گذرانم فکر کردم. به درگیر زمین شدنم. دنیایی شدنم. من "اثاقلتم علی الارض" بودم و "رضتیم بالحیاه الدنیا". شما یک قدمی خدا. "فکان قاب قوسین او ادنی". باز هم شباهتی نداشتیم. به حرف‌هایی که می‌زنم فکر کردم. نگاه‌هایی که می‌کنم. چیزهایی که گوش می‌کنم. فکرهایی که از سرم می‌گذرند. دغدغه‌هایی که روز و شبم را پر کرده‌اند. نه. شباهتی نداشتیم...

خداوند فرموده است: "لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه". ناامید شده بودم. که حتی یک شباهت؟ حتی یک ویژگی مشترک کوچک؟ یک ویژگی که بتوانم روزی به خدا بگویم لااقل این یکی را داشته‌ام... لااقل همه زندگی‌ام را به بیهودگی نگذرانده‌ام. در همین گیر و دار، "لعلک باخع نفسک علی آثارهم ان لم یومنوا بهذا الحدیث" به یادم آمد. که من هم تنم می‌لرزد هروقت احساس کنم کسی در کلاسم خدا را چندان دوست ندارد. من هم تنم می‌لرزد اگر ببینم کسی تا دیروز نماز می‌خوانده و امروز نمی‌خواند. اگر کسی صبح در کلاسم چیزی بگوید که فکر کنم خدا دوست ندارد، تا آخر روز به هم می‌ریزم. اگر احساس کنم کسی در محتوای این روزهای اینستاگرام غرق شده. اگر احساس کنم کسی چشم‌هایش پاکی روزهای پیش را ندارد. همه این‌ها مرا به هم می‌ریزد، همانطور که شما را به هم می‌ریخت...

"عزیز علیه ما عنتم... حریص علیکم". من همه سال را به خاطر آن جلسه قبل از نیمه شعبان به کلاس می‌روم. تمام شوق و ذوقم در مدرسه این است که بتوانم بین حرف زدن درباره تست و کنکور، چند کلمه‌ای از خدا بگویم. از شما. از دین. بگویم که دین -اگر واقعی باشد- چقدر زیباست. چقدر همه چیز را دقیق پیش‌بینی کرده است. بگویم که تا کجا می‌توان در خدا غرق شد. تا کجا می‌توان دوستش داشت. تا کجا می‌توان دیوانه‌اش شد. 

راستش الان که اینها را نوشته‌ام، خوشحالم. خوشحالم که یک ویژگی نصفه‌نیمه پیدا کرده‌ام که در آن مشترکیم. موضوعی پیدا کرده‌ام که هم شما را ناراحت می‌کند، هم مرا. هم شما را به هم می‌ریزد، هم مرا. هم برای شما سخت و سنگین است، هم برای من. خواسته عجیبی است، اما کاش کمکم کنید همیشه همینقدر اذیت شوم. همیشه از چشم‌هایی که پاک نیست، از نمازی که خوانده نمی‌شود اذیت شوم. همیشه اگر کسی چیزی بگوید که خدا دوست ندارد، روز و شبم به هم بریزد. کمکم کنید این چیزها هیچ‌وقت برایم عادی نشود. کمکم کنید یادم نرود برای چه آمده‌ام مدرسه. کمکم کنید در روزمرگی و کارهای تکراری غرق نشوم...

  • mosafer ‌‌‌‌‌

487

- نه ایمون داره، نه دل داره، نه دین داره یارُم

که مو از بخت بد هرسه شو دارُم

نه عشق حالیشه، نه لیلا و مجنون دوست داره

ولُم کرده میون غصه‌های بی‌شمارُم... -

شکایت، سوگند

  • mosafer ‌‌‌‌‌

486

هر روز، و با هر خبر جدیدی، دلتنگ‌ترت می‌شوم. ای اباصالح، ای پدر صلح. ای مهربانیِ بی‌نهایت خدای بزرگ...

  • mosafer ‌‌‌‌‌

485

محبت خیلی مقوله پیچیده و عجیبیه. یعنی هیچ‌وقت نمی‌تونی با دقت بالایی پیش‌بینی‌ش کنی. نمی‌تونی پیش‌بینی کنی که محبت یه نفر توی دلت شکل می‌گیره یا نه. و برعکسش، نمی‌تونی پیش‌بینی کنی مبحت یه نفر از دلت می‌ره یا نمی‌ره. 

البته یه سری عوامل هست که قاعدتن موجب می‌شه محبت پررنگ یا کمرنگ باشه. خیلی وقتا هم احساس می‌کنیم که این عوامل رو می‌دونیم، اما برایندشون اصلن قابل پیش‌بینی نیست. بعضی وقتا خودمون هم تعجب می‌کنیم از محبتایی که تو دلمون ایجاد شده. یا حتی محبتایی که ایجاد نشده! 

چندوقت پیش یه حدیثی خونده بودم که می‌گفت اگر کسی نماز شب بخونه، خدا محبتش رو می‌ریزه توی آبی که مردم می‌خورن. تعبیرش ویژه و قشنگه. به نوعی اشاره هم داره به پیش‌بینی‌ناپذیر بودن محبت. یعنی آبی هم که می‌خوریم، تاثیر داره روی اینکه کسی رو دوست داشته باشیم یا نه. توی این دنیا، همه چی تحت تصرف خداست. اما اینکه دل و محبت در تصرف خداست خیلی مشهود و ملموسه انگار.

اینا رو به این بهونه نوشتم که حس کردم ا.ع.ا رو دوست دارم، با اینکه (ضمن حفظ ادب و احترام!) خیلی عوضیه. از جنبه‌های مختلف. و هیچ دلیلی برای اینکه محبتی ازش وجود داشته باشه، نمی‌بینم.

پ.ن: ا.ح.ش.ع فوت کرده. ۱۴ سالش بیشتر نبود. خیلی شوکه شدم. و خیلی عجیبه. اما راحت شد از این دنیا به هرحال. از کسالت‌های این دنیا. بی‌حوصلگی‌های این دنیا. از کلافگی این دنیا. راحت شد از این دنیای یخ‌زده و شلوغ و تاریک. من هم کاش این چند روز را تحمل کنم و بروم، که سخت دلتنگم...

خرم آن روز کزین مرحله بر بندم بار

وز سر کوی تو پرسند رفیقان خبرم...

 

  • mosafer ‌‌‌‌‌

من دلم تنگه؟!

دیشب خواب دیدم با ا.ا و م.ب رفته‌ایم کوه. به غایت خواب عجیبی بود. کاش معنی‌اش را می‌فهمیدم. یا حداقل ساختارهای ذهنی‌ای که منجر به آن خواب شده را درک می‌کردم. الله اعلم.

پ.ن: اسامی مخفف در این وبلاگ بیش از حد زیاد شده! باید لیستی از آنها به همراه اسامی کاملشان درست کنم.

  • mosafer ‌‌‌‌‌

483

هنوزم با تو نشستن به همه دنیا می‌ارزه...

برای ا.ح

پ.ن: کاش این روزا زودتر بگذره‌.

  • mosafer ‌‌‌‌‌