این شراب را نه آنقدر به من دادهای که مستِ مست شوم نه آنقدر دور نگهش داشتهای که هشیار بمانم. خمار آن یک ذره شراب ماندهام و در انتظار کمی بیشترش. نه آنقدر به تو نزدیکم که چیزی غیر از تو مرا به خود مشغول نکند، نه آنقدر دورم که با غیر از تو خوشحال باشم. نمازم نه آنقدر باحضور است که پرواز کنم تا آغوشت نه آنقدر بیحضور که از روی عادت تمامش کنم. دلم نه آنقدر از محبتت پر شده که جای برای چیز دیگری نماند، نه آنقدر خالی است که دیگر چیزها به راحتی پرش کنند. همان خمار بهترین کلمه است. خمار شرابی که مدتهاست به من چشاندهای. شرابی که نه توانستهام بیشترش را بگیرم نه آنکه مستیاش را فراموش کنم...
در مشهد، سفر با بچههای دوره ۲۹
- ۰۴/۰۵/۱۱