محبت خیلی مقوله پیچیده و عجیبیه. یعنی هیچوقت نمیتونی با دقت بالایی پیشبینیش کنی. نمیتونی پیشبینی کنی که محبت یه نفر توی دلت شکل میگیره یا نه. و برعکسش، نمیتونی پیشبینی کنی مبحت یه نفر از دلت میره یا نمیره.
البته یه سری عوامل هست که قاعدتن موجب میشه محبت پررنگ یا کمرنگ باشه. خیلی وقتا هم احساس میکنیم که این عوامل رو میدونیم، اما برایندشون اصلن قابل پیشبینی نیست. بعضی وقتا خودمون هم تعجب میکنیم از محبتایی که تو دلمون ایجاد شده. یا حتی محبتایی که ایجاد نشده!
چندوقت پیش یه حدیثی خونده بودم که میگفت اگر کسی نماز شب بخونه، خدا محبتش رو میریزه توی آبی که مردم میخورن. تعبیرش ویژه و قشنگه. به نوعی اشاره هم داره به پیشبینیناپذیر بودن محبت. یعنی آبی هم که میخوریم، تاثیر داره روی اینکه کسی رو دوست داشته باشیم یا نه. توی این دنیا، همه چی تحت تصرف خداست. اما اینکه دل و محبت در تصرف خداست خیلی مشهود و ملموسه انگار.
اینا رو به این بهونه نوشتم که حس کردم ا.ع.ا رو دوست دارم، با اینکه (ضمن حفظ ادب و احترام!) خیلی عوضیه. از جنبههای مختلف. و هیچ دلیلی برای اینکه محبتی ازش وجود داشته باشه، نمیبینم.
پ.ن: ا.ح.ش.ع فوت کرده. ۱۴ سالش بیشتر نبود. خیلی شوکه شدم. و خیلی عجیبه. اما راحت شد از این دنیا به هرحال. از کسالتهای این دنیا. بیحوصلگیهای این دنیا. از کلافگی این دنیا. راحت شد از این دنیای یخزده و شلوغ و تاریک. من هم کاش این چند روز را تحمل کنم و بروم، که سخت دلتنگم...
خرم آن روز کزین مرحله بر بندم بار
وز سر کوی تو پرسند رفیقان خبرم...