حائل

-میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست-

حائل

-میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست-

کلمات کلیدی
آخرین مطالب
  • ۰۳/۰۸/۲۵
    492
  • ۰۳/۰۸/۰۷
    491
  • ۰۳/۰۷/۱۰
    490
  • ۰۳/۰۷/۰۱
    489
  • ۰۳/۰۶/۲۸
    487
  • ۰۳/۰۵/۱۰
    486
  • ۰۳/۰۳/۱۳
    485
  • ۰۳/۰۲/۳۱
    483

مُرتقب لدولتکم

هو الحبیب

 

اخیرن صفحه «دل‌آرا» را توی اینستا دیده ام. از همان موقع دیدنش تمام فکرم را مشغول کرده. درباره‌اش چندتا چیز به ذهنم می‌رسد. اول اینکه اساسن خرج کردنِ این مقدار هزینه برای یک «یک نفر» چقدر موضوعیت دارد؟ با همان پول مورد نیاز دل‌آرا می شود هزاران زندانی مهریه و دیه و چک و ... را آزاد کرد. هزاران بابایی را آزاد کرد که بچه‌هایشان یتیم بزرگ می‌شوند. هزاران بچه‌ای که ممکن است محکوم باشند به اعتیاذ، به فقر، و به خیلی چیزهای دیگر. و اصلن، مگر اینهمه بیمارهای خاصِ دیگر نداریم؟ مگر آدم‌ها سرطان و ایدز و هپاتیت و دیابت و ام‌اس و هزار چیز دیگر نمی‌گیرند؟ بهتر نیست به چای آنکه این حجم از پول صرف «یک نفر» شود، چندتا بچه خوب شوند؟ چندتا پدر و مادر کمتر رنج بکشند؟ نمی‌دانم... اصولن جان آدم‌ها تا کجا مهم است؟ زندگی هرکس تا چه اندازه توی دنیا تصمیم گیرنده است؟ آقایی افغانی می‌گفت ما حاضریم به خاطر چند هزار تومان آدم بکشیم. رفقایمان را، هم میهنی‌هایمان را بکشیم. اینهمه قصه خوانده ایم از اینکه مسافر راننده تاکسی‌اش را کشته، بابا بچه‌اش را کشته، بچه بابایش را کشته، مردها زن‌هایشان را کشته اند و زن‌ها مردهایشان را. جان آدم‌‌ها تا کجا مهم است؟ ما چه فاصله‌ای داریم با «قاتل بودن»؟ احتمال اینکه ما دزد شویم -انشاالله- خیلی کم است، احتمال اینکه مال حرام بخوریم خیلی کم است، احتمال اینکه خیانت کنیم خیلی کم است، اما قتل برای یک لحظه است. یک لحظه عصبانی شدن. یک لحظه نفهمیدن. و تمام... ما با قاتل شدن تنها یک عصبانیت فاصله داریم. نکته دوم، اینکه اگر دل‌آرا نبود، این پول اساسن وجود نداشت. پولی نبود که بخواهیم تصمیم بگیریم برای درمان خرج شود یا زندانی‌ها. برای یک نفر هزینه شود یا صد نفر. دل‌آرا، بیماری‌اش و پدر و مادرش باعث شده اند این پول جمع شود. پس شاید خیلی هم خوب باشد که ما هم همراه شویم و کمک کنیم به بلندتر شدن صدای خنده‌های بچگانه توی دنیا. نکته سوم، اینکه من یک شاهدِ ناآگاه بیرونی ام... ما چه می‌فهمیم از آنچه توی دل پدر و مادر دل‌آرا می‌گذرد؟ ما چه می‌فهمیم دیدنِ مرگِ تدریجی بچه یعنی چه؟ که روز به روز ضعیف تر شود، ساعت به ساعت جان بسپارد و اینها همه جلوی چشمانمان باشد. مادرش توی مصاحبه گفته بود اول‌ها باورش نمی‌شده این بچه مال او باشد. باورش نمی‌شده این حجم از زیبایی کنارش خوابیده باشد. ما چه می‌فهمیم مرگِ زیبایی یعنی چه؟ مرگ نه، که آدمِ زیبا اگر یکهو بمیرد، هنوز هم زیباست. زیباتر حتی. اما اگر تدریجی بمیرد... آرام آرام جان بدهد و پژمرده شود، دیگر زیبا نیست. ما چه می‌فهمیم از آنها؟ و ما چه حقی داریم برای نظر دادن راجع به زندگی‌شان؟

از همه اینها مهم‌تر، می‌توان دعا کرد. دعا کرد که رنج از توی چشم‌هایشان رخت ببندد. خیلی غریب است که کسی جلوی چشممان بمیرد و ما هیچ نتوانیم بکنیم برای خوب کردنش. می‌گویند امام حسین(ع) وسط جنگیدنش توی عاشورا، دستورات پزشکی می‌داده برای خوب کردنِ زخم‌های دشمن. ما می‌میریم اگر نظاره‌گرِ مرگ کسی باشیم که آزام آرام پژمرده شود و ما هیچ نتوانیم بکنیم. باید دعا کنیم رنج و غم میان نفس های هیچ مامان و بابایی ننشیند. حالِ هیچ بچه‌ای بد نباشد. اسب سفید و شاهزاده هیچ کس دیر نکند. هیچ کس گریه نکند. هیچ کس کرونا نگیرد و مفهومی به نام «رنج» وجود خارجی نداشته باشد...

 

پ.ن: «مُرتقب لدولتکم...»

  • ۰۰/۰۱/۲۵