حائل

-میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست-

حائل

-میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست-

کلمات کلیدی
آخرین مطالب
  • ۰۳/۰۸/۲۵
    492
  • ۰۳/۰۸/۰۷
    491
  • ۰۳/۰۷/۱۰
    490
  • ۰۳/۰۷/۰۱
    489
  • ۰۳/۰۶/۲۸
    487
  • ۰۳/۰۵/۱۰
    486
  • ۰۳/۰۳/۱۳
    485
  • ۰۳/۰۲/۳۱
    483

هو الحبیب

 

اول می‌خواستم از آنچه این یکی دوسال گذشت، بنویسم. که چقدر دلم تنگ شده بود برایتان و حالا چقدر مشتاقم به دیدن دوباره‌تان. به بی‌نهایتِ آنجا... به همه کاشی‌ها و سنگ‌ها و نوشته‌ها و پله‌های حرم... اما اینها چه اهمیتی دارد؟ حالا که دوباره مرا پذیرفته اید به گرمی آغوشتان... حالا که دوباره درِ بسته شده بینمان را باز کردید. دری که آن شب خودم تخته‌اش کردم. یادتان هست؟ همان شبِ لعنتی که از آنجا برگشتم و گفتید امسال راهم نمی‌دهید. امسال نمی‌توانی بیایی... قرار بود راجع به اینها صحبت نکنم. اصلن دلتنگی هم هیچ اهمیتی ندارد. حالا فقط شما مهمید. این بال بال زدن دل من مهم است که پر می‌کشد تا شما. می‌دانید، من تلاش کردم بدون شما زندگی کنم... نشد. نتوانستم. لا یمکن الفرار از شما. از بهشت حرم... دیگر چه بگویم آقای امام رضای عزیزم... لطفن بگذارید آنجا دیوانه‌تر شوم برایتان. بیشتر دورتان بگردم. بیشتر تصدقتان شوم. بیشتر عاشقتان شوم. بگذارید عطر حرم نه چند روز و یک سال، که یک عمر مستم کند... دست شماست که چقدر عشق بدهید به آدم‌ها و مهم‌تر از آن، چقدر آن حجم از عشق را نگه دارید برایشان... نزدیک شما غلظت خدا خیلی بیشتر است. انگار خدا ایستاده است کمی جلوتر و ما تنفسش می‌کنیم... 

این را اگر نگویم می‌ماند ته دلم... که دوست داشتم این مشهد را نه تنهایی، که با تمام آن آدم‌هایی برویم که آن سال رفتیم... یعنی می شود یکبار دیگر؟ می‌شود یکبار دیگر ما و شما آنجا باشیم؟ شب باشد، شعر بخوانیم، گریه کنیم و بخندیم کنارتان... صبح باشد و ما نشسته باشیم در حسینیه، او حرف بزند و حرف بزند و حرف بزند...

این را هم بگویم که از دیدن دوباره‌تان بعد از این دوسال خیلی می‌ترسم... مثلن نکند احساس آن روزهایم هیچ وقت برنگردد، یا مثلن آنجا اصلن تحویلم نگیرید... نمی‌دانم. می‌ترسم. امانم می‌دهید از اینهمه گناه؟ از سیاهی چشم‌هایم، سیاهی قلبم... آدم‌ها پیش شما که می‌آیند درخواست بخشیدن یک گناهشان را دارند. فلان کاری که فلان روز کرده اند... من اما سراپا گناهم. از گناه ساخته شده ام. ضربان قلبم، فکرهای توی سرم همه بر اساس گناه به وجود آمده... از گناه خلق شده ام. شما دوباره بیافرینید مرا... با آب و گلِ خودتان. آب و گل دوست داشتنتان...

 

پ.ن1: عشاق تو یک شهر، ولی فرق من این است

من زاده شدم تا که تو را دوست بدارم...

 

پ.ن2: و بعد از اینهمه سال، «دلم گرفته»ی امین رستمی هنوز خیلی قشنگ است... خیلی...

 

  • ۰۰/۰۴/۰۸