در احوالات امروز اینکه، کمی خوشحالترم. حالا از دیدن آدمها کنار هم احساس بدی ندارم. کم کم دارم احساس میکنم میتوانم همه چیز را به صرف اینکه او آفریده، دوست داشته باشم.
پ.ن: این اضطراب قشنگ که چشماش میبینه یا نه. میفهمه یا نه. وجعلنا بخونم یا نه. چه کادویی قشنگتر از این آخه؟ ممنونم خدا :)
پ.ن: دیشب خوابتو دیدم. صبح که بیدار شدم، نمیدونستم چی شده و از وقت خوابیدنم تا حالا چه اتفاقی افتاده که اینقدر آرومم، اما خیلی آروم بودم. حتی خوشحال هم نه، فقط آروم. گویی همانجا که آقای شهریار گفته صفایی بود دیشب با خیالت...
- ۰۰/۰۹/۰۷