هو الحبیب
خستهتر از همیشه ام. لهتر و بازندهتر. میتوانم ساعتها از تقصیرات بقیه آدمها در وضعیت فعلیام بنویسم. روزها حتی. اما به هیچ وجه قصد این کار را ندارم. راستش همه چیز دقیقن تقصیر خودم است. مسئولیت تمام آنچه رخ میدهد را تمامن خودم قبول میکنم. دیگر نه تنها حوصله درس که حوصله هیچچیز را ندارم. نیاز به تخلیه روانی به مراتب جدیتری دارم. آنقدر تخلیه که هیچچیز یادم نیاید. آنقدر تخلیه که همه چیز از ابتدا شروع شود. مدتهاست اینقدر بد نبوده ام. تابآوری ام از آنچه فکر میکردم به مراتب ضعیفتر است. شکسته شده ام. موهایم هر روز سفیدتر میشود. جوشهایم هرروز بیشتر بیرون میریزد. دیگر به دنبال هیچ چیز توی دنیا نمیگردم. از آرزوهایم هیچ چیز باقی نمانده. من به خودم باخته ام. همین.
پ.ن: آنچه از موسی(ع) به ما گفته اند شکافتن نیل بوده و جنگ با فرعون. من این برداشت از زندگی او را نمی پسندم. بیش از حد سطحی و بچگانه است. موسی هم مثل ما گم شده بوده توی زندگی. تنها بوده. شکست خورده. موفق شده. غمگین شده. ناراحت شده. گناه کرده. عاشق شده. خسته شده. و احساس میکنم در میان تمام اینها خدا را فراموش نکرده و دوستش داشته. همین است که به او ارزش داده، وگرنه شکافتن یک رود چه معنا و ارزش خاصی دارد...
پ.ن: حتی بیشتر از همه لحظاتی که توی راهرو و حیاط حرف زده ایم و حتی بیشتر از نگاه پدرانهاش، استفاده خاصش از اموجیها را دوست دارم.
پ.ن: بچگانه است، اما خوشحالم که مدتی است درصدها و رتبههایم را به کسی نمیگویم. آرامش قشنگی دارد...
- ۰۰/۰۹/۲۴