جدن چه کردی؟
پ.ن: خب. خوش بگذرد.
پ.ن: اولین افطارم در حالی گذشت که دو سه دقیقه بیشتر از زمانم نمانده بود وقتی فهمیدم آزمونِ ۱۵ موج آزمون شیمی پایه، نه تنها خیلی سخت است، بلکه یک صفحه دیگر هم ادامه دارد...
پ.ن: دوست دارم توی سجده خوابم ببرد و جایی که نه اذان گفته اند، نه نگفته اند بیدار شوم. اما نه... حالا درس دارم. خیلی درس دارم. ۲۶اُم سنجشِ همه پایه است. نمیدانم بعد از کنکور هم بشود این را گفت یا نه، اما من همه زورم را زده ام. این همه قد من است. همه توانم. دلم تنها به این خوش است که لنهدینهم سبلنا. که هدایت کند به آنجا که دوست دارد. به آنجا که دوستتر بدارمش. به آنجا که نزدیکترم باشد. دیشب از او خواستم که خودش را از من نگیرد. تشکر کردم که با همه سیاهی پارسالم باز اجازه داده روزه بگیرم. باز دلم را به چیزی خوش نکرده است تا فراموشش کنم...
- ۰۱/۰۱/۱۳