امروز بدون قصد قبلی و ناخواسته، وارد یکی از این مراسمهای عیدالزهرا (عمرکشون) شدم. وقتی این قسمت از مراسم و خواندن شعرهایش شروع شد، چند دقیقه طول کشید تا اصلن بفهمم چه خبر است و دارد چه اتفاقی میافتد. دوتا بحث مختلف درباره چنین برنامههایی دارم...
اول درباره اصل لعن کردن و برائت که درست و لازم اند. البته فکر میکنم در این موضوع خیلی چیزها باید رعایت شود. مثلن اینکه معدود روزهایی در سال به برائت اختصاص دارد. چند روز فاطمیه. چند روز محرم. بقیه سال برای تولی و محبت است. یا مثلن اینکه لعن اول باید به خودمان برگردد. یعنی لعن و نفرین کردن آدمی که قرنها پیش زندگی میکرده، هیچ مشکلی را حل نمیکند. اگر عمر را لعن میکنیم، در وهله باید اخلاق عمری را در خودمان لعن کنیم. خشونتِ عمر را در خودمان لعن کنیم. بداخلاقی عمر را در خودمان لعن کنیم. بیادبی عمر را در خودمان لعن کنیم. اگر عثمان را لعن میکنیم، اول باید خوی عثمان را در خودمان لعن کنیم. حب ثروت را در خودمان لعن کنیم. حب جاه. حب مقام. حب مدح. با این نگاه، لعن کردن نه تنها هیچ عیبی ندارد که خیلی هم لازم است. اما با غیر از این نگاه، لعن کردن آدمی از گذشتگان جدن مفید به نظر نمیرسد...
دوم اینکه برای دین، جهل دینداران خیلی خطرناکتر است تا کارهای دشمنان دین. واقعن چه معنایی دارد که چند نفر دور هم جمع شوند، از لعن هم بگذرند و شروع کنند به فحش دادن؟ حالا هرچند که مخاطب فحش آدم بدی باشد. هرچند که مسیر دین را عوض کرده باشد. هرچند که برنامه پیامبر را خراب کرده باشد. (که همین هم هست. یک بار دوستی میگفت هرگناهی که بعد از آن روزها در عالم انجام شده، یکجوری به این دونفر هم برمیگردد) اینها دلیل میشود که بتوانیم فحش بدهیم؟ به خودش، مادرش، پدرش، حتی مادربزرگش! واقعن به چنین مراسمی «سِر اهل بیت» اطلاق میشود؟ یعنی امام علیِ کلماتِ نهجالبلاغه، وقتی به سر میرفته چنین حرفهایی میزده؟ چنین شعرهایی میخوانده؟ حقیقتن محال است. آنچه این مراسم را حتی منفورتر میکند، حضور بچهها در آن است. یعنی پدرها و مادرهایشان نمیفهمند دنیای الان به اندازه کافی فحش و محتوای جنسی دارد و لازم نیست بچهها در چنین مراسمی حاضر شوند؟
حرف دیگری که به ذهنم میرسد، اهمیت دادن بیش از حد به «مداح» و «مداحی» است. اصل در یک مراسم روضه، یا مراسم جشن، یا هر مراسم دیگری، یاد گرفتن است. اصل این است که آدمی که وارد میشود، آدمی که خارج میشود، نباشد. فرق کرده باشد. این هدف حداقل برای من با مداحیِ خالی محقق نمیشود. با بالا و پایین پریدنِ بدون درک محقق نمیشود. با زدن مداوم دست روی سینه محقق نمیشود. پشت تکتک اینها باید فکر باشد. هدف باشد. این روزها، آدمهایی را میبینم که میروند فلان مجلس، چون فلان آدم قرار است مداحی کند. نمیفهمم. واقعن نمیفهمم. حتی بدتر اینکه بچهها را هم به سمت مداحی سوق میدهند. تشویقش میکنند که بخواند، بدون اینکه بفهمد شعرِ روی کاغذش یعنی چی اصلن...
باز همان حرف اول، که جهل ما خیلی خطرناکتر است تا دشمنی بقیه...