آقای امام رضای عزیزم! پارسال روزهای برگزاری کنکور مشهد بودم. صبح، تنها، نشسته بودم یک گوشه حرم. خانمی میخواست که از او و خانوادهاش کنار شما عکس بگیرم. پرسید فردا کنکور داری؟ میخواست دعا کند شاید. گفتم سال بعد دارم. حالا من مشهد نیستم که برای خودم دعا کنم، میشود شما برایم دعا کنید؟ میشود به خدا بگویید این تمام جانِ من بود؟ میشود بگویید شما دیدهاید که من هرکاری میشده کردهام؟ امام رضای عزیزم... اعتقاد من همیشه این بوده که تا امضای شما نباشد، برگی از درختی نمیافتد و نفسی از دهان خارج نمیشود. من میدانم که همهچیز در زندگیام تنها وابسته به یک نگاه توام با لبخند شماست...