حائل

-میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست-

حائل

-میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست-

کلمات کلیدی
آخرین مطالب
  • ۰۳/۰۸/۲۵
    492
  • ۰۳/۰۸/۰۷
    491
  • ۰۳/۰۷/۱۰
    490
  • ۰۳/۰۷/۰۱
    489
  • ۰۳/۰۶/۲۸
    487
  • ۰۳/۰۵/۱۰
    486
  • ۰۳/۰۳/۱۳
    485
  • ۰۳/۰۲/۳۱
    483

کلیشه

هو الحبیب

 

و امشب، کلمات محتاجند به هدیه شدن. به پیچیده شدن به دور زر ورقی نقره‌ای رنگ. به نوشتن کلماتی از جنس «دلبر»ی روی اولین صفحه کتاب. «یلدات مبارک. دوستت دارم (:» همینقدر کوتاه و عمیق. مثل به هم خوردن دست‌هایمان برای اولین بار. که فهمیدیم هر دویمان. اما به روی هم نیاوردیم هیچ کداممان. سرمان را انداختیم پایین. امشب کلمات محتاجند به عاشق شدن بر تو. به گشتن دور سرت. به طواف اطرافت...

آهنگ‌های یلدا متعددند و تکراری. مثل آن یکی که می‌گوید... «تو شب یلدای منی...». تکرار بدیهیات. پس چه کسی یلدای من است، اگر تو نیستی؟ اما در این بین، غریب‌ترین کلمات متعلق است به بابک جهانبخش. همو که دوسال پیش... در آن زمان که نیازی به پوشش خنده و برائت از آغوش نبود... کلماتی خوانده بود ستودنی. از جنس عشق و دیوانگی. 

«آنقدر عاشقت هستم که حواسم پرت است...»

و این اعتراقی است از جنس «من». با تاکید بر «م» و «ن». که من اصلن اهل دوست داشتن نبودم. من، پسرِ خوبِ درسخوان را چه به تو؟ چه به هرلحظه مردن برایت؟ من اصلن اهل عاشقانه نوشتم نیستم. تو اما تمام قواعد پیشین را شکسته ای. آنجا که سعدی می‌نویسد... «به هوش بودم از اول که دل به کس ندهم...». این را حتما در لحظاتی نوشته است که دست‌هایش عرق کرده بوده در دست‌های دلبر. لحظاتی که دومین مشِ موهای او را می بافته. وگرنه، سعدی که خودش می‌دانسته همه چیز را. می‌دانسته عشق را. چقدر تکراری شد و کلیشه... چقدر... 

  • ۹۹/۱۰/۰۱