هو الحبیب
یک پنجاه و دوم از هرچه که باید میشد، شد. فقط مانده است شانزده تا تست اول آی کیوی جامع دین و زندگی که بزنم و تحلیل کنم و اولین هفتهاش تمام شود...
ادامه مطالب این پست ارزش خواندن ندارد ( مثلن بقیه چیزایی که نوشتم داره...)
برای هفته اول خیلی خستهتر از چیزی بودم که فکر میکردم. و تازه دارم میفهمم چه خبره... از هر خط کتاب درسی اونقدر نکته و تست در میآرن که... واقعن عبارت مناسبی واسه تکمیل این جمله ندارم. به استناد یک کلمه کتاب، صدتا تست در میآرن. باید قویتر بشم... و پر انرژیتر. و کمتر خسته. یه کمالگرایی مسخره هم دارم که پدرمو در میآره. آخه چرا همه چی باید تو بهترین حالت خودش باشه؟ میشه معمولی بود. و ساده. و گذاشت همه چی همینجوری که هست پیش بره. ولی به طرز غریبی نمیتونم... حتی به برنامه مدرسه هم نمیتونم راضی شم و هی دوست دارم که بیشتر و بیشتر بخونم... بعد جسما کم میآرم و خسته میشم. البته گفتن اینا تو هفته اول خیلی زوده، اما به هرحال...
دیگه اینکه، معلما خدا رو شکر خوبن. فقط حالت دهن و حرف زدن معلم گسسته منو یاد معلم ریاضی دهممون مینداخت و باعث میشد نتونم دوستش داشته باشم. معلم دینی هم... چی بگم... تقصیر مدرسه و معلم نیست که از دین باید چندتا نکته تستی حفظ کنیم و کنار هر آیه صدتا پیام بیربط بنویسیم. از اساس روش یاد دادن دین این نیست. ولی به هرحال این موضوع باعث نمیشه که درسشو دوست نداشته باشم و نخونم :)
- ۰۰/۰۴/۱۸