خدای قشنگم... دیشب در میان تعداد زیادی واکنش اکسایش و کاهش غرق شده بودم. از درک تفاوت کاهش اکسیژن در محیط مرطوب و اسیدی به ستوه آمده بودم و تفاوت واکنش آند و کاتد آب در برقکافت را نمیفهمیدم...سرعت حل مسئلههای فصل یک شیمی دوازدهمم کم شده بود و همه چیز دست به دست هم داده بود تا خوشحال نباشم. در همین گیر و دار دیدم که یک نفر در کانالش از تغییراتی نوشته بود که این یک سال در خودش داده و حالا که سال تمام شده خوشحال است... لحظه عجیبی بود. به این فکر کردم که من مدتهاست تغییری در خودم نداده ام. مثالش قدیمی ست ولی به برکهای میمانم بیتحرک و کدر که حتی به اندازه شنای یک ماهی کوچک هم تغییر نمیکند. این است که خواستم کمکم کنی تغییر کنم. بچهتر که بودم که دوست داشتم دنیا را تغییر بدهم، حالا اما دوست دارم خودم را تغییر بدهم. هرروز کمی بهتر از روز قبل. یک قدم به جلو. یک دروغ کمتر، یک لبخند بیشتر، یک دقیقه نماز طولانیتر... میشود کمکم کنی؟ سکون را دوست ندارم...
- ۰۰/۱۰/۱۱