امروز جشن فارغالتحصلیمان بود. شاید اولین برنامهای که از صفر تا صدش با خودمان بود. از دعوت کردن پدرمادرها و معلمها، تا کادو خریدن برای معلمها، یادگاری درست کردن برای بچهها، کلیپ ساختن، نمایش تمرین کردن، ارائه دادن، بازار رفتن، پذیرایی خریدن، از یک طرف با مدرسه و از یک طرف با خودمان هماهنگ کردن، پول جمع کردن. تجربه خوبی بود. از روزهای اول که ایده دادیم جشن مجری نداشته باشد و یک جور دیگر پیش برود تا این روزهای آخر که تا شب مدرسه بودیم و کار میکردیم...
به نظرم مهمترین چیزی که یاد گرفتم، بیمسئولیتی آدمها بود. ترجیح منافع فردی بر جمعی. بیتوجهی به هدف. به جزئیاتی که باید رعایت شوند. توجیه مسخره "کار دارم"، "نمیتوانم"، "وقت نمیشود" و چیزهایی شبیه این.
این روزها میفهمم که "تعهد" برای خیلیها تعریف نشده است. اصلن نمیفهمند یعنی چه...
نمیخواهم بگویم بقیه بدند اما شاید بشود گفت من خوبم. مفاهیم ساده مسئولیت و تعهد را میفهمم. به کاری که باید انجام دهم احترام میگذارم. از خودم و وقتم هزینه میکنم تا کار انجام شود. نمیدانم... بالاخره دوران مدرسهام برای همیشه تمام شد.
- ۰۱/۰۶/۰۲