هو الحبیب
در میان دعوای روحانی و راستهای افراطی؛ در تضاد شعرهای مطیعی و جنتی؛ میانِ تحلیل کلمه «وطن»، من به تو فکر میکنم...
وطنِ من...
«باز هوای وطنم... وطنم... وطنم... آرزوست»
تو وطن منی. وطن آنجایی که آرام میگیرند آنجا، که غریب نیستند درش. و من جز در آغوشت کجا غریبه نیستم؟ کجا جز در نزدیک ترین فاصله به سیاهی چشمانت، میشناسند من را؟ هیچ کجا. سوگند به لحظه روشن شدن گوشی موبایل و نبودِ هیچ نوتیفیکیشن پیامی، هیچ کجا. به لحظه کم آوردن در کلمات و جمله تکراری «دیگه چه خبر؟»، هیچ کجا. تو تنها وطن منی. تو همان جایی هستی که مغازهدارهایش مرا می شناسند؛ همان جا که زبان من و چشم های تو یکی است؛ همان جا که حق رای دارم...
- ۹۹/۰۸/۰۱