حائل

-میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست-

حائل

-میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست-

کلمات کلیدی
بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰۳/۰۸/۲۵
    492
  • ۰۳/۰۸/۰۷
    491
  • ۰۳/۰۷/۱۰
    490
  • ۰۳/۰۷/۰۱
    489

پرتوان...

هم‌ارزی پرتوان بیان می‌کند که در محاسبه حد کسر در بی‌نهایت، به شرط صفر نشدن حاصل،  می‌توان تنها جمله‌ای با بزرگترین توان در صورت و مخرج را در نظر گرفت... شاید من هم باید به جای این جملات با توان‌های خیلی کوچک، تنها او با بزرگترین توان را در محاسبه زندگی‌ام در نظر بگیرم. با این هم‌ارزی آرام‌تر می‌شوم...

  • mosafer ‌‌‌‌‌

چه می‌کنیم؟

دیشب یکی از اقوام داشت به طرز غریبی پسرش را دعوا می‌کرد. پسرک عمیق گریه می‌کرد... به خدا گفتم: بچه من فقط جلوی تو باید اینگونه گریه کند، اگر قرار است جلوی من اینطور گریه کند، مثل خیلی چیزهای دیگر که می‌خواستم و اجازه ندادی، اجازه نده هیچگاه فرزندی داشته باشم... بماند به یادگار تا بعدها یادم نرود چطور باید رفتار کنم.

پ.ن: از تمام علی با آن شخصیت و لطافت و زیبایی، رسیده اید به مقدار و چگونگی غذا خوردنش؟ وای بر ما و شما به خاطر ظلمی که به او می‌کنیم...

  • mosafer ‌‌‌‌‌

دسته چهارم.

دو روایت از امروز.

۱. گفتم می‌شه بیای غر بزنم؟ و اومد... :)

۲.

-استاد می‌خوام حقوق بخونم. واسه حقوق هم باید کنکور انسانی بدم.

-"القضات اربعه، ثلاثه فی النار، واحد فی الجنه". اگه مطمئنی از اون یه دسته ای، برو.

-...

-پول وکالت و قضاوت خوردن نداره... حقوق اسم داره اما روح تشنه تو رو سیر نمی‌کنه.

(اگر روزی دوست وکیل یا قاضی‌ای از اینجا عبور کرد، عذرخواهم. اما به هرحال اینجا بازتاب‌کننده نظرات شخصی من است...)

 

  • mosafer ‌‌‌‌‌

جامعه ما...

از اینکه جامعه دو دسته شده است، بعضی‌ها یکی دو روز قبل برای شهادت پست و استوری بگذارند و بعضی یکی دو روز بعد برای هواپیما، و آدم مشترکی هم بینشان پیدا نمی‌شود، حالم به هم می‌خورد.

  • mosafer ‌‌‌‌‌

من، پسرک کلاس هفتمی آن یک بار که کربلا رفته بودم، چیز زیادی نمی‌فهمیدم. احساسی به مسجد کوفه نداشتم. ارتباطی با ایوان نجف نمی‌گرفتم و حتی وقتی از آن پنجره کوچک به قتلگاه نگاه کردم، گریه‌ام نگرفت. ولی فقط یک جا، در خانه امیرالمومنین توی کوفه، کنار چاه‌هایی که از زمان حضرت مانده بود، واقعن مردم و زنده شدم...

پ.ن: امشب به این فکر کردم که شب‌ها کنار هم نماز شب می‌خواندند؟ چه صحنه قشنگی... و ما چه حقیریم در رابطه‌ها.

پ.ن: گاهی بچه‌هاند که بابا را آرام می‌کنند، بابا...

  • mosafer ‌‌‌‌‌

امروز که رفتم سوال‌های جمع‌بندی نیم‌سال ۹۹ آزمون‌های مختلف را پرینت بگیرم، چندبار تاکید کردم پشت و رو و سیاه و سفید باشد. در کمال ناباوری یک‌رو گرفت و گفت نگفتین دو رو باشه! می‌دانم نباید کوتاه می‌آمدم اما فقط در دلم گفتم ویل للمطففین، حساب کردم و از مغازه خارج شدم.

  • mosafer ‌‌‌‌‌

این روزها باورم به همه چیز از بین رفته. بعد از آنکه به نهایت آرزوهای کلاس دهمم رسیدم و فهمیدم هییییچی نبود، نسبت به تک تک آرزوهای دیگه‌م هم همین احساسو پیدا کرده‌م. اگر رسیدم و فهمیدم که عه! اینکه هیچی نبود! اینکه چقدر مسخره ست. اونوقت چی...

  • mosafer ‌‌‌‌‌

که هررررچه...

تو،

آسمانی و،

من،

تک درخت کهسارم،

که هرچه،

می‌نگرم،

صبح تا به شام،

تویی...

  • mosafer ‌‌‌‌‌

آنچه نگهم می‌دارد که به زندگی ادامه دهم فقط این است که یک روز با خدا بنشینیم، فیلم زندگی‌ام را پخش کنیم و درباره‌اش حرف بزنیم. و لاغیر.

پ.ن: امسال مراسم خونه خانم ک برگزار می‌شه یا اونجا؟ نمی‌دونم. ولی کاشکی خونه خانم ک باشه. دلم واسه اونجا تنگ شده... خب! خونه خانم ک نیست :(

پ.ن: لازم است دوباره تاکید کنم که ما ابد در پیش داریم و به بقیه تست‌های دایره‌ام بپردازم. شاید هم باید ماتریس را شروع کنم. نمی‌دانم. به راستی قرار است بعد از ۱۳، ۱۴ ام تیر سال بعد چکار کنم؟ 

پ.ن: دیگر اینکه عملن چیزی به نام قدرت تصمیم‌گیری ندارم. آنقدر همه چیز را بالا و پایین می‌کنم و آنقدر نمی‌توانم به بی‌نقص‌ترین حالت ممکن برسم که تصمیمی نمی‌گیرم و خودش یک چیزی می‌شود...

پ.ن: خیلی بد است یک نفر آنقدر آدم را بشناسد که حرف نزده بگوید: "چشمات داره برق می‌زنه! دوباره می‌خوای یه چیزی رو تغییر بدی". و باز خیلی بد است که آخرش کتابی کادو بدهد. بگویم: "خیلی ممنونم. خوندم می‌آرم براتون". و بعد بفهمم که نه! برای خودم آورده. خیلی کم پیش آمده کسی از کادر مدرسه را دوست داشته باشم، اما این یک نفر انگار فرق می‌کند کلن...

  • mosafer ‌‌‌‌‌

آقای اویلر!

آقای اویلر؛ نمی‌شد به جای آن معمای بی‌اهمیت که آیا می‌شود از همه پل‌ها یک بار گذشت و به نقطه اولیه رسید، راه‌های رسیدن من به او را بررسی می‌کنید؟ نمی‌شد به جای آنکه دورهایی به طول ۶ در گراف k10 را بشمارید، دورهایی پیدا می‌کردید از او به او؟ مسیرهایی به سوی او. راس‌هایی از جنس او. یال‌هایی میان او و او. احاطه‌گرهایی در اطراف او. اینها ایده‌های بهتری برای فکر کردن نیستند تا نظریه گراف‌ها که ابداعش کردید؟ :(

پ.ن: وای خدا باورم نمی‌شه این آدم همونیه که تو همه نمازای کلاس دهمم التماس کردم دوستم داشته باشه. اصلن از این به بعد، حرف فقط حرف تو. باشه؟

پ.ن: گاهی فکر می‌کنم بقیه آدم‌ها بدون این کمال‌گرایی ویرانگر چطور زندگی می‌کنند...

پ.ن: ادبیاتو از اول سال موضوعی خوندم. الان باید واسه امتحان جمعش کنم. چه ارزشی داره امتحان تشریحی ادبیات آخه...

پ.ن: "ما ابد در پیش داریم" و این شش ماه خیلی زود می‌گذرد...

  • mosafer ‌‌‌‌‌