حائل

-میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست-

حائل

-میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست-

کلمات کلیدی
آخرین مطالب
  • ۰۳/۰۲/۳۱
    483
  • ۰۳/۰۲/۲۰
    482
  • ۰۳/۰۲/۲۰
    481
  • ۰۲/۱۲/۰۵
    478
  • ۰۲/۱۰/۱۸
    474

461

دلم یه نفرو می‌خواد که می‌تونست بدون قضاوت به هرچی این دو سه ماهه شد گوش کنه. فقط گوش کنه. ولی خب... یافت می‌نشود.

  • mosafer ‌‌‌‌‌

460

آغازِ یک پایان...

پ.ن: کان الدنیا لم تکن... و الآخره لم تزل...

 

  • mosafer ‌‌‌‌‌

459

فلم تقتلوهم ولکن الله قتلهم... و ما رمیت اذ رمیت ولکن الله رمی...

  • mosafer ‌‌‌‌‌

458

و الضحی

و الیل اذا سجی

ما ودعک ربک و ما قلی...

.

و لقد نعلم انک یضیق صدرک بما یقولون

فسبح بحمد ربک و کن من السجادین..‌.

  • mosafer ‌‌‌‌‌

457

به قبرستان گذر کردم صباحی

شنیدم ناله و افغان و آهی

شنیدم کله‌ای با خاک می گفت

که این دنیا نمی‌ارزد به کاهی...

  • mosafer ‌‌‌‌‌

456

حالم یه جوری بده که دیگه زده به جسمم. خیلی نادر بوده این اتفاق واسه من.

پ.ن: یه جوری عجیب و غریب دوستت دارم... 

پ.ن: مال خود من باش... غیر من هرکی که گفت دوست دارم گوش نده به حرفاش...

  • mosafer ‌‌‌‌‌

  • mosafer ‌‌‌‌‌

454

مالِ خودِ من باش!

  • mosafer ‌‌‌‌‌

بیا بازم!

این روزها بیشتر از همیشه به رفتن فکر می‌کنم. به پرواز کردن. به در اینجا نماندن. انگار که نزدیک است جانم از نوک انگشتان پا جمع شود، به گلو برسد و خارج شود. انگار که دردی در میان سینه‌ام ماندگار شده که بهبود می‌خواهد. بهبودش نه با مداواهای معمول است و نه حتی با وصال. درمانش فقط در رفتن جان از بدن است و همین.

اینجا کنار شما، بیش از همیشه به این نقطه نزدیکم. انگار همین لحظه قرار است رخ دهد. یا لحظه بعدی، یا یکی دو لحظه بعد از آن. انگار الان است که جانم خارج شود، بال‌های سفید و بلندش را باز کند و تا آسمان پرواز کند. از زمین خسته‌ام. از این رفت‌وآمدهای هرروزه. از رنجیدن‌ها، رنجاندن‌ها. از داشته‌ها و نداشته‌ها. من دیگر پسر ۱۵، ۱۶ ساله‌ای نیستم که آرزویش عوض کردن دنیاست. پسری در آستانه ۲۰ سالگی‌ام که از هرچه آرزوست خسته شده. که حالا روزها و ساعت‌ها را می‌شمارد که تمام شود. مگر نگفته بود که دنیا سجن المومن و من لااقل به زبان مومنم. این دنیا برایم به زندان سیاه و کوچکی می‌ماند. زندانی که هرازگاهی نوری از ترک‌هایش به داخل می‌تابد‌. آدم تصور می‌کند زندانی بودنش دارد به پایان می‌رسد که نور ناگاه دوباره قطع می‌شود...

من بعد از یک‌سال دوباره رسیده‌ام پیش شما و بیا یادم بده پروازو با دستات!

پ.ن: همه خستگی یک سال که هیچ، یک عمر را آورده‌ام اینجا. ما خیلی با امید آمده‌ایم آقای امام رضا!

  • mosafer ‌‌‌‌‌

بله! آن آیت‌اللهی که بعضی خشکِ‌مذهب‌ها 

برای بیعت با او نمی‌آیند، می‌آید...

که بعضی خشکِ‌مذهب‌ها

بعضی خشکِ‌مذهب‌ها

بعضی خشک‌مذهب‌ها

آخ که بعضی خشک‌مذهب‌ها...

  • mosafer ‌‌‌‌‌