حائل

-میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست-

حائل

-میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست-

کلمات کلیدی
آخرین مطالب
  • ۰۲/۱۲/۰۵
    478
  • ۰۲/۱۰/۱۸
    474
  • ۰۲/۱۰/۰۸
    473
  • ۰۲/۱۰/۰۸
    472
  • ۰۲/۰۹/۲۹
    471

۱۳ مطلب در اسفند ۱۴۰۰ ثبت شده است

308

حتی حوصله سال تحویل هم ندارم...

پ.ن: ایده جدیدم این است که انتخاب رشته‌ام را بزنم مشهد و تا روز قبل از اعلام نتایج نهایی به هیچ‌کس چیزی نگویم. بعد یکی از این موبایل‌های دکمه‌ای خیلی قدیمی بخرم و خودم را برای همیشه از هیاهوی تهی این شهر تاریک رها کنم... دوست دارم معلم شیمی‌ ساده‌ای باشم یک گوشه از مشهد که هرروز قبل از کلاس نمازش را توی حرم می‌خواند، لباس ساده‌ای به تن می‌کند و یک تسبیح با مهره‌های سرخ دور مچ راستش می‌بندد. من خیلی خسته‌تر از ادامه دادن زندگی‌ در این شهر شلوغم...

  • mosafer ‌‌‌‌‌

-یا من مکان جلوسه اعلی من العرش-

پ.ن: آقای ا.ف گفته بود با همه ناز کشیدن‌ها، وقتی آدم‌ها از خدا دور می‌شوند چنان زندگی خوبی پیدا می‌کنند که حتی یادشان هم نیاید چنین کسی وجود داشته.

پ.ن: اذا جاء المهدی و الفتح...

 

  • mosafer ‌‌‌‌‌

روز جوان مبارک :)

خدای مهربانم... مدت‌ها بود اینقدر که امروز از تبریک آقای س.ر خوشحال شدم، خوشحال نشده بودم. اصلن یکهو آنقدر عمیق لبخند زدم که باورم نمی‌شد این منم که -هنوز- می‌تواند بخندد...

  • mosafer ‌‌‌‌‌

تکرارِ یک تکرار.

من باید از هرکاری به جز درس شدیدن دوری کنم.

من باید از هرکاری به جز درس شدیدن دوری کنم.

من باید از هرکاری به جز درس شدیدن دوری کنم.

من باید از هرکاری به جز درس شدیدن دوری کنم.

من باید از هرکاری به جز درس شدیدن دوری کنم.

من باید از هرکاری به جز درس شدیدن دوری کنم.

من باید از هرکاری به جز درس شدیدن دوری کنم.

من باید از هرکاری به جز درس شدیدن دوری کنم.

اتفاقات دنیا، آدم‌ها و مدرسه تا تیر امسال به من هیچ ربطی ندارند.

اتفاقات دنیا  آدم‌ها و مدرسه تا تیر امسال به من هیچ ربطی ندارند.

اتفاقات دنیا، آدم‌ها و مدرسه تا تیر امسال به من هیچ ربطی ندارند.

اتفاقات دنیا، آدم‌ها و مدرسه تا تیر امسال به من هیچ ربطی ندارند.

اتفاقات دنیا، آدم‌ها و مدرسه تا تیر امسال به من هیچ ربطی ندارد.

من هیچ احساسی ندارم.

من هیچ احساسی ندارم.

من هیچ احساسی ندارم‌.

من هیچ مسئولیتی به جز درس خواندن ندارم‌‌.

من هیچ مسئولیتی به جز درس خواندن ندارم.

من هیچ مسئولیتی به جز درس خواندان ندارم‌.

من هیچ مسئولیتی به جز درس خواندن ندارم.

اینهمه آدم‌ها حرف زده اند، چه شده؟ فلذا بهتر است با کمترین کلمات بیشترین منظور را برسانم و ذهنم را صرف حرف زدن نکنم.

اینهمه آدم‌ها حرف زده اند، چه شده؟ فلذا بهتر است با کمترین کلمات بیشترین منظور را برسانم و ذهنم را صرف حرف زدن نکنم.

اینهمه آدم‌ها حرف زده اند، چه شده؟ فلذا بهتر است با کمترین کلمات بیشترین منظور را برسانم و ذهنم را صرف حرف زدن نکنم.

من تا تیر امسال مسئول درست کردن چیزی توی خانواده، دنیا یا مدرسه نیستم.

من تا تیر امسال مسئول درست کردن چیزی توی خانواده، دنیا یا مدرسه نیستم.

من تا تیر امسال مسئول درست کردن چیزی توی خانواده، دنیا یا مدرسه نیستم.

من هیچ احساسی به کسی ندارم و ابدن از تمام شدن کلاس‌ها یا مدرسه ناراحت نیستم و حتی لحظه‌ای به این موضوع فکر نمی‌کنم.

من هیچ احساسی به کسی ندارم و ابدن از تمام شدن کلاس‌ها یا مدرسه ناراحت نیستم و حتی لحظه‌ای به این موضوع فکر نمی‌کنم.

من هیچ‌ احساسی به کسی ندارم و ابدن از تمام شدن کلاس‌ها یا مدرسه ناراحت نیستم و حتی لحظه‌ای به این موضوع فکر نمی‌کنم.

اینکه بقیه شاید فکر کنند حرف زدن یا هرکار دیگری مفیدتر از درس خواندن است به من ربطی ندارد، مسیر کارهایی که من دوست دارم از کنکور و دانشگاه می‌گذرد.

اینکه بقیه شاید فکر کنند حرف زدن یا هرکار دیگری مفیدتر از درس خواندن است به من ربطی ندارد، مسیر چیزهایی که من دوست دارم از کنکور و دانشگاه می‌گذرد.

از این هفته که پروسه احمقانه اعلام رتبه‌ها سر کلاس تمام شده به احدی چیزی درباره درصد و رتبه‌ام نمی‌گویم.

از این هفته که پروسه احمقانه اعلام رتبه‌ها سر کلاس تمام شده، به احدی چیزی درباره درصد و رتبه‌ام نمی گویم.

از این‌ هفته که پروسه احمقانه اعلام رتبه‌ها سر کلاس تمام شده، به احدی چیزی درباره درصد و رتبه‌ام نمی گویم.

.

خدای قشنگم... تو را به اندازه تمام لحظاتی که گناه کرده ام، دوست دارم :)

 

  • mosafer ‌‌‌‌‌

آخرِ هفته آخر...

یک هفته است به تعداد بچه‌ها فاکتوریل سلفی و عکس گرفته ایم سر کلاس، بعد نظامت مدرسه اعلام کرده هیچ‌کس اجازه ندارد اردوی عید گوشی بیاورد. در کدام دنیا و در چه سالی زندگی می‌کنند اینها؟ 

  • mosafer ‌‌‌‌‌

چندوقته واحد زمان از ساعت و دقیقه به "تعداد تستی که می‌شد تو این مدت زد" تغییر کرده...

  • mosafer ‌‌‌‌‌

کبوتری گم شده...

اصل لانه کبوتری می‌گوید اگر پنج کبوتر داشته باشیم و چهار لانه، یک خانه با دو کبوتر خواهیم داشت. چندتایشان گم شده که از هزاران کبوتر، دوتا که نه، هیچ‌کدام به تنها مقصدشان که تو بودی، نرسیده اند؟ 

پ.ن: دوست داشتم این روزهای منتهی به نیمه شعبان جور دیگری می‌گذشت. دوست داشتم شب‌هایش رنگی‌تر و آرام‌تر بود. دوست داشتم روزهایش از تو پر بود، نه از بقیه. نه از کارها و درس‌ها. دوست داشتم که بهتر از اینها شود...

  • mosafer ‌‌‌‌‌

فقط یک هفته.

چند روز مانده که همه کلاس‌هایمان به یغما برود و از اینهمه رنگ قشنگ چیزی باقی نماند. دلم برای دیوانه‌بازی‌های سال آخر تنگ می‌شود...

پ.ن: از یه جایی به بعد ملاک اینکه یه نفر معلم خوبی به چشم بیاد بین بچه‌ها، دیگه شوخی‌خنده‌های سر کلاسش نیست. سنش نیست. اینکه تکلیف کم بده نیست. تیپ و قیافه و اینا نیست. فقط شخصیتشه و سوادی که تو درسش داره. وسعت دنیاشه. و چیزایی شبیه این...

  • mosafer ‌‌‌‌‌

م.آ.م.ر

اسم یکی ازبچه‌هامون "محمدآرین مقدم راد" عه. امروز گفت اگه من شهید بشم، بهم می‌گن "محمد مقدم" و اگه خواننده بشم می‌گت "آرین راد". و خدای من... مردم از خنده واقعن. اگر با سه نفر دوست داشته باشم بعد از امسال دوست بمونیم، یکیشون قطعن همینه. نوع خاصی از دیوونگی داره که به این راحتی‌ها پیدا نمی‌شه...

  • mosafer ‌‌‌‌‌

گاهی فکر می‌کنم درون سینه‌ام چیزی پنهان شده است. دردی شاید. رنجی. زخمی. با تکه‌تکه‌های پوست اطرافش و یک عالمه خون مردگی. زخم، سیاه است. چرک می‌کند و عذاب می‌دهد. خون می‌ریزد و درد می‌آفریند. زخم واژه مناسبی نبود... درون سینه‌ام آتشی پنهان شده است. آتش، گاه سرد می‌شود و گاه داغِ داغ زبانه می‌کشد. آتش می‌سوزاند و از بین می‌برد. آتش فرقی بین چیزهای مختلف قائل نمی‌شود. آتش رعایت آدم‌ها و چیزهایی که دوستشان دارم‌ را نمی‌کند. آتش حرمت‌ها را نمی‌شناسد. حلال و حرامِ خدا حالی‌اش نمی‌شود. آتش به آدم‌ها، فکرها، حرف‌ها و آرزوها احترام نمی‌گذارد. آتش فقط می‌سوزاند... هرچه دوست نداشته باشد را می‌سوزاند. هرچه نخواهد را می‌سوزاند. آتش از جایی وسط‌های سینه‌ام تا سفید و سرخِ چشم‌هایم، تا واژه‌های توی دهانم و تا فکرهای توی سرم شعله می‌کشد. آتش هیچ‌کس را دوست ندارد. آتش با هیچ‌کس راه نمی‌آید. آتش نمی‌رود. آتش نمی‌خوابد. آتش -به جز گاهی- سرد نمی‌شود. آتش زیر باران وحشی‌تر می‌شود، زمستان‌ها شعله‌ورتر. آتش نوری ندارد. شب‌ها را روشن نمی‌کند. به تاریکی‌ها نور نمی‌دهد. آتش سرما را گرم نمی‌کند. یخ‌ها را آب نمی‌کند. آتش غذایی درست نمی‌کند. تصویر آتش توی چشم‌های کسی جولان نمی‌دهد. آتش فقط می‌سوزاند... آتش فکر نمی‌کند. آتش حرف نمی‌زند. آتش فقط می‌سوزاند. آتش تمام مرا فتح کرده. تمام آرزوهایم را بلعیده و تمام آنچه دوست داشتم را سوزانده. حالا فقط کنده چوبی هستم که آتشی درونش شعله می‌کشد. نه کنده چوبی میان پنج شش نفر که از شدت سرما به آتش پناه آورده باشند، کنده چوبی رها شده در بیابان که نورش برای چندلحظه چشم‌ ماشین‌های گذری را می‌زند و بعد به فراموشی سپرده می‌شود. کنده چوبی که می‌سوزد، ولی نور نمی‌دهد. ولی گرم نمی‌کند. این آتش با آنها که توی شعرها هست فرق دارد. این بر آتش تو نشستیم و دود شوق برآمد نیست. نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم نیست. مرا بر آتش سوزان نشاندی و ننشاندی نیست. آتشِ شوق نیست. آتش عشق نیست. آتش وصل نیست. آتش نرسیدن نیست. کاش آتش آرام بگیرد. کاش آتش کمی بنشیند که با هم صحبت کنیم. کاش آتش بگوید چه شده. بگوید چه می‌خواهد که اینقدر عصبانی است. چه شده که با هیچ‌کس راه نمی‌آید. کاش حرف بزند. کاش مهربان‌تر باشد. بعضی وقت‌ها هست. یعنی به چیزی آرام می‌شود و دست از سوزاندن برمی‌دارد. نارنجیِ زیبایی می‌شود که نشسته است میان خاکسترها، آرام آرام گرم می‌کند و نور می‌دهد. آتش بلد است مهربان باشد. ولی حالا خیلی وقت است نبوده. خیلی وقت است کاری جز ویرانی‌ نکرده و هدفی جز سوزاندن نداشته. خیلی وقت است آنقدر سوزانده که دیگر چیزی نمانده برای آتش گرفتن. آرزویی مثلن، حرفی، خنده‌ای، خوشحال بودنی، هرچی. و این یعنی آتش ساکن می‌شود؟ هرگز... که برمی‌گردد به سوزاندن خاکسترها. به نابود کردن آنچه قبلن از بین برده بود. آتش خاکسترها را می‌سوزاند. و انگار سوزاندن آنها دردناک‌تر‌ است. آتش را دوست ندارم... کاش یک روز وسایلش را جمع کند و برای همیشه از اینجا برود. اصلن چیزهایی که سوزانده هم فدای سرش. فقط برود. که آنچه در من بوده دوباره بیدار شود. آنها که مرده اند زنده شوند و آنها که خاکسترند به شکل اولشان بازگردند. کاش آتش برود...

اینجای مدرسه بیشتر از هرجای دیگر دوست دارم. اتفاقی هم شده گذر کسی به اینجا نمی‌افتد. حتی نگاه کسی... توپ کسی اینجا نمی‌آید. اینجا حتی صدایی هم نمی‌آید. اینجا من و آتش تنهاییم... لااقل فقط خودم را می‌سوزاند. اینجا را کسی نمی‌شناسد. نه که نشناسد، قدرت عجیبش در نامرئی کردن را کسی نمی‌داند.

پ.ن: مامان خیلی وقت‌ پیش گفته بود قبل از اینکه مطمئن شی نذار روحت وابسته شه به کسی. خودت آسیب می‌بینی و جای زخمش می‌مونه... کاش گوش می‌کردم.

  • mosafer ‌‌‌‌‌