حائل

-میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست-

حائل

-میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست-

کلمات کلیدی
آخرین مطالب
  • ۰۳/۰۲/۲۰
    482
  • ۰۳/۰۲/۲۰
    481
  • ۰۲/۱۲/۰۵
    478
  • ۰۲/۱۰/۱۸
    474
  • ۰۲/۱۰/۰۸
    473

هو الحبیب

 

لختی موهای محمدطاها پخش شده بود روی فرش. «علی اینا موشکنا». صفحه تلویزیون پر بود از سیاهی دود موشک‌ها. خندیدم. «موشک دوست داری؟». سرش را تکان داد. «موشکا که خوب نیستن آخه. آدما رو می‌زنن می‌کشن». 

«اونا دشمنن»

«آدم نیستن مگه؟»

«آمریکایی ان !»

و سکوت. شبکه پویا صحنه‌هایی از جنس «خلیج فارس» را به تصویر کشیده بود. ماشین جنگی ایرانی ایستاده بود وسط جزیره. تیرهایش یکی یکی فرو می‌رفتند در تن «آمریکایی‌ها». دانه دانه می‌افتادند زمین. فوران خون از سینه‌هایشان. اینها همه قرار بود تصاویری باشد برای «کودکان». برای لختی موهای محمدطاها. برای پوست چروک برنداشته‌اش. برای نسترنِ خوابیده در چشم‌هایش. برای کوچکی دست‌هایش... 

.

«دوست نداشتن» آسان ترینِ کارهاست. کافیست از یک نفر عصبانی باشید، بعد از قصد خودتان را عصبانی‌تر کنید. آنگاه واتساپتان را باز کنید و همه را از بالا تا پایین بلاک کنید. همه را بسپارید به فراموشی. به سرزمین «دوست نداشتن». سرزمین «مرگ». کارهای دیگری هم هست که می‌توانید انجام دهید... مثلا برای اینکه دیگران را هم بکشانید به سرزمینِ خاکستری‌تان، می‌توانید به بچه‌هایشان جنگ یاد بدهید. خون تصویر کنید جلوی چشمانشان. کارشان را به جایی بکشانید که فرق بگذراند بین آدم‌ها. که تصور کنند دشمن اگر مُرد، اگر تیر خورد درست میان دنده‌هایش... اگر زمین قرمز شد از گرمی سینه‌اش... اگر پیام دخترش برای همیشه «سین» نشده ماند... اشکالی ندارد. مهم نیست. و اینها همه به شرطی است که «آمریکایی» باشد. جایی شنیده بودم که «داعشی» بودن، به لباس‌های سیاه نیست. به  ریش های بلند و تیربارهای پر نیست. به نفرت است... به خواستن مرگ دیگران. به بی تفاوتی نسبت بهشان. چون «دشمن» اند...

در آخر... برای تمام آنها که «دوست نداشتن» را دوست دارند؛ خواهم نوشت... که این نفرت، اولین نفر گریبان خودتان را خواهد گرفت. اولین نفر آرامش خودتان را خواهد سوزاند. نسلِ «دیوید... دیوید... او اس آ» ها رو به رفتن است به سوی خدا. و آنگاه «ما» و «شما» تنها خواهیم ماند...

پ.ن : اینها تنها عقایدِ شخصی من است... (:

پ.ن ۲: قشنگی‌اش آنجاست که این نفرت‌ها ساخته گروهی ست به اسمِ... اصلن شاید بهتر باشد ننویسم به اسمِ چه. فقط همینقدر که شهریار از همسرِ آن اسم نوشته بود...

می‌زند پس لبِ او کاسه شیر

می‌کند چشم اشارت به اسیر

چه اسیری... که همان قاتلِ اوست

تو مگر خدایی ای «دشمن»دوست...

  • ۹۹/۱۰/۱۴