حائل

-میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست-

حائل

-میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست-

کلمات کلیدی
آخرین مطالب
  • ۰۳/۰۲/۲۰
    482
  • ۰۳/۰۲/۲۰
    481
  • ۰۲/۱۲/۰۵
    478
  • ۰۲/۱۰/۱۸
    474
  • ۰۲/۱۰/۰۸
    473

به شرط آه ...

به نام خدایی که آغوشش همیشه باز است ...

به شرط آه ...

جمعیت را که نگاه می کنم دلم می گیرد ... همه اینهمه سیل را که می بینند، ناخودآگاه لبخند می زنند ... فکر می کنند چقدر قشنگ است اینهمه دریای عشق ... که هربک با کوله باری از اشک و احساس قصد سفر کرده اند ... اما من ... نه ... دلم می گیرد و بغض مژه هایم را نوازش می کند ... دل آدم که دست خودش نیست آخر ... یکهو می گیرد ... 

ای خدایی که ............ نمی دانم! تو را به کدام صفت باید صدا بزنم ؟ انگار هیچ کدام از نام هایت دلم را آرام نمی کند ... مگر نه این است که اسم های قشنگت باید رگ خواب هر آدمی را بدانند ؟ کافی نیست ... کفاف نمی دهند دل مرا ... این جمعیت را که می بینم، همه فکر و قلبم پر می شود از اینکه مگر "یک نفر" چه فرقی برای داشت خدا ؟ یعنی واقعا این یک نفر، در میان آنهمه انبوه جمعیت چه تفاوتی ایجاد می کرد ؟ چه می شد ؟ کدامین ذره خاک بیشتر لگدمال می شد ؟ یا کدام پرتو خورشید با درست کردن یک سایه بیشتر، خسته می شد ؟ حالا این یک نفر هرچقدر‌ هم که سیاه باشد ... مگر یک تاریکی در میان انبوه چراغ ها چقدر به چشم می آید ؟ گفتم چراغ ... چراغی که سالهاست پر از نفت است اما دلتنگی امان آتش گرفتن را از آن ربوده است ... یک چراغ خاموش ...

آری ... راست گفته اند ... آنجا برای "از ما بهترون" است ... آنجا جای کسانی ست که این یک سال را دلتنگ بوده اند ... به خودم که نگاه می کنم، می بینم مگر من چقدر دلتنگ بوده ام ؟ نبوده ام ... آنجا جای کسانی است که آسمانی اند، من ... من درگیر زمین شدم ... غلتیده در انبوهی از خاک های سیاه ... خوگرفته با سنگ های سرد دنیا ... من زمینی شدم ... سرشار از آرزوهای اینجایی ... "آنجا" مال کسانی ست که آرزوهایشان "آنجایی" شدند ... یک سال گذشت ... در این یک سال من چند قدم به سمت او برداشته ام که حالا بخواهم در مسیرش قدم بزنم ؟ هیچ قدمی ... من درگیر خودم شدم ... سرشار از خودم ... و خالی از او ... من پر از روزمرگی شدم ... پر از کارهای تکراری ... پر از بی هدفی ... من هرشب یک خواب تکراری دم و هر روز صبح با آهنگ تکراری یک ساعت بیدار شدم ... صبحم که خورشید پشت کوه را می دیدم با شبم که به آسمان پرستاره زل می زدم، تفاوتی نداشت ... مگر در انبوه حجم روزمرگی ها ... آنجا برای کسانی ست که تکراری زندگی نکردند ... آنجا جای کسانی ست که از "الضالین" رکعت اولشان در رکعت دوم به "انعمت علیهم" می رسند ... خوش به حالشان ... و نفس های آسمانی آن خاک های جاده، پشت و پناهشان ... ولی آخر ... ما هم دل داریم ... 

اشکال ندارد ... دوباره از فردای اربعین، یک سال وقت خواهیم داشت ... که تکراری نباشیم ... که از روزمرگی مملو نشویم ... می توانیم امید داشته باشیم ... به خدای حسین، به حسینِ خدا ... شاید سال بعد .............. چقدر قشنگ گفته اند ... "آه" هم از نام های خداست ... و الان تنها همین یک اسم است که می تواند انبوده بارانی چشم هایم را خشک کند ... آه ... خدا ... آه ... خدا ... آه ... آه ... آه ... آه ... شاید سال بعد ... از طرف ما به شرط تکراری نبودن، از طرف خدا به شرط "آه"! ...

 

(نوشته شده در 25 مهر 98، در اندک دلتنگی اربعین ...)

  • ۹۸/۰۸/۰۵