حائل

-میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست-

حائل

-میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست-

کلمات کلیدی
آخرین مطالب
  • ۰۳/۰۲/۲۰
    482
  • ۰۳/۰۲/۲۰
    481
  • ۰۲/۱۲/۰۵
    478
  • ۰۲/۱۰/۱۸
    474
  • ۰۲/۱۰/۰۸
    473

هنگ کنگ

هو الحبیب

 

اشکهای خاله دست ردی ست بر تمام آرزوهای دنیا. اشکهای خاله، جایی نمیگذارد برای زندگی از این به بعد. اشکها آدم را در ضعیف ترین موضع ممکن رها میکنند. رها میکنند و نقش میبندند بر لبه پیراهن. گریه بزرگترها غریب‌ترینِ عکس‌ها ست. آنها که مشهورند به اخم کردن؛ به جدی بودن. آنها که یادمان داده‌اند: «مرد که گریه نمی‌کنه». اما من اشک‌هایی دارم برای ریخته شدن... نه برای خودم، برای زندگی‌ام، خستگی‌ام یا هرچیز دیگر... که برای دیگران.

من، محبوس در هراسی بیمارگونه از کرونا، هیچ نمی‌توانم بکنم. هرگز نمی‌توانم اشک تمام آنها را که گریه کرده اند، پاک کنم. نمی‌توانم برای همه آنها که دختر آرزوهاشان رفته، از گوته بنویسم. که «هرچه مرا نکشد، قوی‌ترم می‌کند». من محکومم به تنهایی. محرومم از ناطور بودن. از نجات آدم‌های لبِ مرز. نجات آدم‌ها از «آرایش غلیظ».

حالا که هیچ نمی‌توانم بکنم، ناگزیرم از گریه کردن برایشان. از فرو ریزش قطرات اشک بر روی کیبورد. من امشب به جای همه آنها که کسی را برای به آغوش کشیدن ندارند، گریه می‌کنم. پس از آن، برای همه آنها که کسی را دارند، اما... اما «او»، همو که باید نیست. همو که کلمات اینجا مملو است «ازش». همو که به هم می‌ریزد سیاق ادبی کلمات را؛ محاوره می‌کند جمله را. همه آنهایی که که بلندی هر مویی، یاد «او» می‌اندازدشان. همو که حالا چتی است آرشیو شده در واتساپ... آدرس وبلاگی ست خاک خورده و قدیمی. صفحه اینستایی ست پرایوت. شاید پس از آن برای همه آنها که دچارند به فقدان نیز گریه کنم. همه آنها که خاک نریختند بر سرشان. آنها که سهم‌شان از عزا سیاهی عکس پروفایل بود. آنها که سهمشان از التیام، تسلیت‌های فورواردی شد. آنها محتاجند به اشک‌های من. به خیس شدن صورتم. به برق زدن چشم‌هایم. یاد افسانه‌ای افتاده ام پوسیده و کهنه. که از غم نوشته بود. که آدم‌ها اگر بی‌دلیل ناراحتند، حتما کسی جای دیگری در دنیا مُرده. و آنگاه، کسی نبوده که برایش ناراحت شود... من فکر می‌کنم به پدربزرگی فراموش شده در بالاترین طبقات آپارتمانی در هنگ کنگ...

  • ۹۹/۰۹/۱۷